جدول جو
جدول جو

معنی پیشین گاه - جستجوی لغت در جدول جو

پیشین گاه
وقت نمازپیشین، وقت نماز ظهر، (غیاث)، پیشین گه:
رفت روزی بوقت پیشین گاه
تا در آن باغ روضه یابد راه،
نظامی،
رفت پیشین گاهی از ویرانه ای
سوی بازار حلب دیوانه ای،
زلالی
لغت نامه دهخدا
پیشین گاه
وقت نماز پیشین وقت نماز ظهر: رفت روزی بوقت پیشین گاه تا در ان باغ روضه یا بد راه. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
پیشین گاه
وقت نماز ظهر
تصویری از پیشین گاه
تصویر پیشین گاه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشینگاه
تصویر پیشینگاه
وقت نماز ظهر، وقت نماز پیشین، ظهر، پیشینگه، پیشینگهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشینگان
تصویر پیشینگان
پیشینیان، گذشتگان، قدما، اسلاف، برای مثال گه از لوح ناخوانده عبرت پذیر / گه از صحف پیشینگان درس گیر (نظامی۵ - ۷۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشینگه
تصویر پیشینگه
وقت نماز ظهر، وقت نماز پیشین، ظهر، پیشینگاه، پیشینگهان
فرهنگ فارسی عمید
(گَهْ)
پیشین گاه. وقت نماز ظهر. ج، پیشین گهان:
ز پیشین گهان تا نماز دگر
بمیدان نشد رزم ساز دگر.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَنْ گَ)
دریاچۀ پیشیننگه، این نام در اوستا (آبان یشت بند 27) آمده و ظاهراً در کاولستان بوده است. رجوع شود به مزدیسنا تألیف معین ص 418
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
جمع واژۀ پیشینه، بمعنی اولین. قدماء. اسلاف. متقدمان، پیشینان: و ما پدیدکنیم اندر فصل دیگر... بدان مقدار که اندر کتب پیشینگان یافتیم و به اخبارها بشنیدیم. (حدود العالم).
به آئین پیشینگان بگروید
بدین سایۀ سروبن بنگرید.
فردوسی
سکندر نه زین پایه دارد خرد
که از راه پیشینگان بگذرد.
فردوسی.
نمایم شما را یکی مرغزار
ز شاهان پیشینگان یادگار.
فردوسی.
در میدان بلاغت درآیند و جولانهای غریب نمایند چنانکه پیشینگان را دست در خاک مالند. (تاریخ بیهقی ص 292 چ ادیب).
گر از کار پیشینگان غافلی
کنون یاد گیرش ز روشندلی.
شمسی (یوسف و زلیخا).
و نهاد و شکل آن و سیر ملوک پیشینگان و عادات حشم و رعیت آن و چگونگی آب و هوا. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 3).
این سبب است که گروهی از پیشینگان، بیرون کردن خون بهیچ حال روا نداشته اند. و پیشینگان اندر کتب یاد کرده اندکه... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و پیشینگان زراوند طویل کرده اند و متأخران زراوند گرد میکنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و پیشینگان چنین گفته اند که شاه جانوران گوشت خوار باز است. (نوروزنامه). و صفت گرزش که بغزنین نهاده است حقیقت میشود که آنچه از پیشینگان باز گفته اند چون گرشاسپ و سام و رستم و دیگران متصور تواند بود. (مجمل التواریخ و القصص).
گه از لوح ناخوانده عبرت پذیر
گه از صحف پیشینگان درس گیر.
نظامی.
اگر برد خواهی چنان مایه بر
که بردند پیشینگان دگر.
نظامی.
و اگر از ظلم پیشینگان شهنشاه چیزی ناقص میکند که صلاح این عهد و زمان نیست میگویند رسم قدیم و قاعده اولنیان است. (تاریخ طبرستان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی جزء دهستان گسکرات بخش صومعه سرا شهرستان فومن. واقع در 23 هزارگزی شمال باختر صومعه سرا و 11 هزارگزی شمال طاهر گوراب و 3 هزارگزی خاور شوسۀ صومعه سرا به سیدشرفشاه. جلگه، معتدل، مرطوب، دارای 263 تن سکنه. آب آنجا از رود خانه شاندرمن. محصول آنجا برنج و لبنیات. شغل اهالی آن زراعت و مکاری راه آنجا مالروست و بوسیلۀ قایق به قراء کنار بندر انزلی میتوان رفت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیشین گه
تصویر پیشین گه
پیشین گاه
فرهنگ لغت هوشیار
وقت نماز ظهر پیشین گاه پیشین گه: ز پیشین گهان تا نماز دگر بمیدان نشد رزم ساز دگر. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشینگان
تصویر پیشینگان
قدماء، اسلاف، معتقدمان اولین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایین گاه
تصویر پایین گاه
آخردست
فرهنگ واژه فارسی سره
اسلاف، پیشینیان، متقدمان، متقدمین
متضاد: متاخرین
فرهنگ واژه مترادف متضاد